روزهای پژمرده
اسیر برگهای تقدیر که می مانم
هق هق روزهای پژمرده که می آید
دلم تهی می شود..................
.خالی می شود.....................
دلم قدم زدن زیر باران احساسی..
از جنس دلت می خواهد............
میدانم که تو همزاد غصه های منی..
رفیق لبخندهایی که در باران سرنوشت
چرخ می زنند..............................
دلم میخواهد یزر این باران...............
دستانت را بگیرم.........................
از باران احساس دل تو خیس شوم...
رنگین کمان عشق را بسازم...........
دلم میخواهد یزر این باران بروم ........
و هرگز نرسم.............................
مگر به آسمان دل تو....................
در این شب بارانی , ....................
سایه های ذل تو........................
مسافر خوابهایم می شود............
دست هایم را می گیرد...............
سراغ ویرانه هایی میرود.............
که زخم هایم را به یادگار گذاشته ام...
باران احساس تو مرهمی میشود.....
بر این زخم ها.........................
دلم این مرهم را می خواهد.......
از جنس باران دل تو...................
سنگ صبور , هم فریاد بغض هایت را
می شناسم..............................
نزدیک ترین شعری ست که..........
برگهای سپید شلوغش زیادی میکند
فریاد بزن...هرچه میخواهی بگو......
چشمهایت را ببند.......................
اشکهایت مروارید بارانی ست........
شانه هایم را به چشمان پر از اشکت
به هم دل بودن هایمان امانت داده ام
تو فقط بر این دل ببار....................
دل برایت شعر می خواند و............
نگاهت را خاص خاص می نویسد.....
آغوشت جای امنی ست.............
پر از احساس...........................
پر از بارانی از اشکهای ناب.............
تو فقط بر ذل ببار..........................
فقط تو با دل بمان....همین.............
ترنم باران (132) م,ع...................
کلمات کلیدی :
» نظر