سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرا ببخش

مرا ببخش

برای نامه هایی که نوشتم

و هرگز نفرستادم

برای احساسی که داشتم و

در گلو حبس کردم و

بیان نکردم...

حرفهایی که نگفته 

همه را خورده ام

و شعرهایی که غزل غزل

در وجود نوشتم

اما هرگز توان سرودنش را نداشته ام

شاید آرام تر میشدم

اگر میفهمیدی

شعرهایم از چشمان تو لبریز میشود

مدتهاست با تو در خودم زندگی میکنم

من که تنها بودم 

با تو شاعر گشتم

باتو گریه کردم

با تو خندیدم و رفتم تا عشق

مرا ببخش

هربار نوشتم و نخواندی

من نوشتم هربار باتو خوشبخترین انسانم

من نوشتم از تو

که اگر با تو قرارم باشد

تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد

که اگر دل به دل بسپاری

و اگر همسفر من گردی

من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال

تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خداااااااااا

همه لحظه ها و احساس هایم

را با تو قسمت خواهم کرد

تو را در تمام انعکاس حنجره صدا خواهم کرد

هستی تو , نفس و جان من است

وجودت , مونس شب های تنهایی من است

تکیه گاه من تو بودی تا انتها تو بمان

فقط تو با دل بمان ....همین

ترنم بران (323) م,ع.......

 


» نظر

مرز جنون

دلتنگی که ازدرون شعرهایم

لبریز می شود........

خواهی فهمید که جای خالیت را

نمی توان با ترانه پر کرد

نبودن  ها بهانه دل شده

برای پر کردن لحظه های بی کسی

که تا مرز جنون رفته

این دلتنگی نتیجه نبودن ها

به وقت بودن هاست

ما به جرم زنده بودن محکوم شدیم

محکوم به تنهایی....

محکوم به دلتنگی....

محکوم به رویا..

به رویای بودن با تو....

که شاید خیلی ناگهانی 

یکی از راه برسد

و اندوه شبانه ی تو 

و نمناکی آسمان چشمانت 

را به طور عجیبی پاک کند

گویا  سال هاست که عاشق است

گویا چمدانش را برای رسیدن به تو

بسته باشد.........!

گویا چشمانش دریای نگاه توست

و نگاه دل پاروی عشق چشمان اوست

کاش در این رویا به خواب روم

و هرگز بیدار نشوم

ودر نگاهت عاشقانه پارو زنم

و غرق چشمانت باشم

می خواهم محکوم باشم ...تا مرز جنون

تا دلتنگی در رویای نگاه تو

عبور خواهم کرد تا مرز چشمان تو

عبور از تمام لحظه های تاریک شب

به سوی مهتاب.....!

عبور از قلب طوفان زده

به  خوابی گرم از جنس دستانت...!

عبور از زمین تا اوج آسمان دل

و عبور از من  تا  رسیدن به  تو....

آیا مرا به وسعت  بی انتهای وجودت 

راه می دهی.........!

من  زندگی را با ضربان قلب تو باور دارم

من به معجزه کلام عاشقانه دل  ایمان دارم

می دانم روزی در عبور از ثانیه ها

باز می گردد......

تو به من........!!!

و زندگی به تمام لحظه های 

ناب پر از عطر وجود تو

که نفس را تازه تر خواهد کرد

نفس کشیدن در آسمان دل تو ,

زندگی است..........

پس...تو فقط با دل بمان...همین

ترنم باران(290)م,ع..............

 

 

 


» نظر

هر روز صبح

هر روز صبح

حس تازه ای از دوست داشتن را

با نام تو فریاد میزنم

و زندگی , با عطر وجود تو..

شعری به زیبایی نامت می شود

باران

همراه تو و هم سخن با دل میشود

نم نم و با طراوت می بارد

نام تو را باید..

بی چتر..ناب ناب

زیر باران فریاد زد

زیر باران با گوش دل شنید

و جمله های خیس هرگز

از یاد نمی روند

هر روز صبح

باید دوست داشتنت را فریاد زد

احساس ناب و عجیبی است

نبودن کسی که وجودت 

بودنش را  عاشقانه فریاد میزند

احساس ناب و عجیبی است

تنهایی بدون دل...بی تو

گذشتن از این همه دلتنگی ها

درست همانجور که احساس عجیب تر از آن

اولین بار با تمام وجود فریاد زدم ,دوستت دارم

و من این روز ها , این لحظه ها

چقدر غرق این حس های عجیب شده ام

درست مثل

تنها بودن

دلتنگ شدن

دوست داشتن

هر روز صبح 

با همین دلتنگ بودن و دوست داشتن

در اوج تنهایی

تو شلوغی خیابون

زیر برف زمستون

مث عاشقا سرگردون

مث یه دیوونه ی داغون

صدات میزنم و میگم

تو تا همیشه با دل بمون

تو فقط با من بمون

همین

ترنم باران(298)م,ع

 

 

 

 


» نظر

کبوتر دل

غزلی نوشته ام از دوری تو

شعر توئی.

قافیه آواز رفتن سر داد

سرودن تو قافیه نمی خواهد

دل به کنار

این چشمها از غزل دوری تو

دگر توان گریستن ندارد

خسته ام ....ا

ز نفس کشیدن خسته ام

باید رفت...پاهایم خسته

لبانم بسته..چشمانم خیس از دل

خسته ام...خسته

می روم.... کاش همسفر تو میشدم

وبا دل گم میشدم تا دور دستها

پشت پرچین دلت

تا نگاهم بر نگاه تو دفن شود

آنوقت بغضم در گلو خفه خواهد شد

به چشمان دلم گره خواهد خورد

با تو در خیال ..در آسمان دل

کبوترانه پرواز خواهم کرد

عطر بودنت

ما را کبوترانه وفادار کرده است

تو کبوتر دل باش

من شاعر پرواز دل تو

خسته ام و چشم به دوردستها دوخته

شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای

کم می آورم...

نفس های تو را

بودن تورا

تو همان شعر تنهایی دل

غزل شعرهای مرا بدون قافیه بخوان

تو برگرد...کبوتر آسمان دل شو

تو فقط بادل بمان..همین

ترنم باران(271) م,ع...............

 

 


» نظر

خاطره ی باران

من از اینجا خواهم رفت

از آسمان بی باران

کوچ خواهم کرد

فرقی هم نمی کند

که راه روشن باشد یا نه..!

دل که می گریزد

از گم شدن .....

از رها شدن...

نمی ترسد....

دوست داشتن را احساس کن

دستانت را در دستانم پنهان کن

که در اوج  دستهایت

آسمانی است برای آ؛رامش

زیر آسمان دل چقدر

چای که ننوشیدیم

در کافه هایی که 

با تو نرفتم

و چه نیمکت هایی که

جای خالی تو را دیده و

فراموش کردند

شاید آرام تر میشدم

فقط و فقط می فهمیدی

شعر هایم به آسانی کلام دل

نوشته نشده اند...

کلام دل بی تو ...اما با یاد تو نوشته شده اند

یاد تو همیشه همراه من است

همچو خاطره ی باران

از آسمان دل عاشقانه می بارد

تا با نگاه خیسم همراه شود و..

بر چشمان تو بگوید...

تو فقط با دل بمان...

تو فقط بمان....همین.....

ترنم باران(290)م,ع.........

 

 

 

 

 

 

 

 


» نظر
   1   2   3   4      >