سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق و مستی

عمری بر رخ یار , چشم بارانی و شکایتی
قلبی و قلمی , نگاه داغی و حکایتی

درب میخانه باز و کو پیمانه ی مستی
شوم همره لب یار, امیدی و سیاحتی

بر محراب عشق ز رویش سجده دم به دم
همچو ساقی کنم سویش عاشقی و قیامتی

جام شراب عشق لبریز از نگاه یار بارانی
تا بینم تبسم ساقی با مستی و عنایتی

پروانه شوم بر میکده دل در حد بندگی
عاشق شوی ز رقص سما , سروی و قامتی

باران جز به سحر بوسه نزد بر لب یار
باشد , عاشقانه ببارد , دمی و ساعتی

ز هجر یار , بر سینه هر نفس افتد
بر لب سکوت , در دل غمی و عبارتی

درد یار تو دانی , طبیبی و قوتی
عشق و مستی , حالی و اشارتی
ترنم باران (94/10/8)


» نظر

مست و شیدا

 

وقتی غم با عشق تو نا یاب میشود
چشمم برای دیدنت بی تاب میشود

عطر نفسهایت مست و شیدامیکند
وقتی , چشمانت جام شراب میشود

آنقدر شوق دارم که عشقم به تو
همچو ردیف و قافیه باب میشود

عزیزم ,امیدوعشق ,شراب وجودم
با توست که غزل من ناب میشود

باتو ستاره میچکد از شعرهای من
بی تو ردیف و قافیه کمیاب میشود

شرابی , شعر نابی , هر چه هستی
زمستی , دل با عشق تو سیراب میشود

به محراب دلت مهر و صفای ست که
غزل غزل عشق تو یک کتاب میشود
ترنم باران(94/10/28)


» نظر

مست و دیوانه

برای رسیدن,از احساست عبور کردم
بال گشودم , خاطرات را مرور کردم

زیرباران عشق ز اشک خود وضو کردم
باتو بودن را در دل احساس غرور کردم

حدیث اندیشه ی سبزت باور دل شد
فرجامش ز آستان خضرت تو کرور کردم

درشب اعتکاف من و دل , رو به معراج کردم
سجده به محراب زدم , زدل سرور کردم

برای این دل دیوانه ی چشم انتظار
به تمنای وجودت دنیا را زیر و رو کردم

شراب صدساله از جام نگاهت نوشیدم
مست و دیوانه از میخانه دل عبورکردم
ترنم باران(94/10/24)


» نظر

حس آسمانی

هر بار باران نگاهم بارید

پیجره چشمانت را بگشا
یک حس آسمانی و
نم عشق را بر
دریچه وجودت
لمس کن

یه حسی که در یک هوایی بارانی
عطر نفس های تو را
به تن می کشد

دارد آسمان قطره قطره
بر سرم میریزد و

می خواهم
دست های تو

چترباز آغوش احساسم باشد
ترنم باران(94/11/8)


» نظر

میکده دل

 

تا که نوشیدم شراب چشمانت
نمیدانم چه شد
تا که بگرفتم گرمای دو دستانت
نمیدانم چه شد

عاشقی کردم یا که جنون....!
هرگز ندانستم چه بود
تا بدیدم شبنم عشق بر لبانت
نمیدانم چه شد

تا که افتادم به آغوشت رشته
صبرم گسست
تا شوم ز مستی عاشق و محرم جانت
نمیدانم چه شد

تا گرفتی دستهایم را دلم
دیوانه شد
تا نهادم سر به دامانت
نمیدانم چه شد

جان گرفتم بر , سر سجاده
با راز و نیاز
تا شوم عابد و عاشق ز محرابت
نمیدانم چه شد

گفتمت , میکده دل کجاست
دل دیوانه کجاست؟
تا شوم مست و شیدا ز عهد و پیمانت
نمیدانم چه شد

ترنم باران(94/9/26)


» نظر
<      1   2   3   4      >