سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فال دل

دلتنگت می شوم......................!!

دیگر فرقی ندارد هوای خانه ابری باشد

یا پشت پنجره آفتاب بتابد.................

دیگر شب را هم نمی توانم در آغوش بگیرم

نمی دانی چقد سخت است..............

کافی است به نقطه ای که.................

تو در خاطره ها نیستی خیره شوم..........

نقطه هی از فال دل برایت می گویم........

چه خاطری نقش میبندد.......................

میان رویایی که از با تو بودن میسازم.........

آرام آرام در خواب مه آلود من قدم بزن........

فالت را زیر باران با قلم دل نوشته ام..........

آرام بخوان ...کنار آن جنگل بارانی بمان.......

صبح چشمانم به دنبال رد پاهایت بیقرار است..

و من دوباره دلتنگت می شوم.......................

زیر این باران احساس.....دست در دست.........

نگاه بر فال دل با من قدم میزنی....................

شانه به شانه ام می آیی...........................

برای من فرق ندارد حضورت باشد , خاطراتت , ...

یا حتی توهمت ...من تنها نیستم..................

تو با منی...آن هم شانه به شانه...................

به تماشا سوگند...به باران سوگند................

به تپش قلب پر از حضور تو سوگند.................

و به آغاز کلام , به پرواز کبوتر از ذهن..............

واژه ای در قفس است...واژه ای از جنس فال دل

واژه ای به زیبایی بودن تو..............................

نابتر از هر واژه ای , وجود توست......................

پروازم را تا اوج ببین......................................

قدم زدن زیر باران با تو بودن را ببین...................

فقط با تو می گویم..........فقط تو بمان...............

.............همین............ترنم باران (209)م,ع......

 

 


» نظر

یاد تو

یاد تو ماندن در خیال تو

معجزه ای است که.....

هر روز غرقش میشوم..

خاطرات غریق نجات ...

خوبی است.............

نمی میرم................

من تو را نه در لحظه ها.

و رویاها که درغمگین ترین

زمان نبودنت یافتم........

حالا که هوا عطرآگین یاد

توست..بی تو نفس ......

کم آورده ام.................

هوای نبودنت چقدر..........

سنگین است................

بغض هایم را فرو می خورم

که گریه نشود................

که سبک نشوم...............

می خواهم تمام نبودنت را....

درد بکشم و دم برنیاورم.......

درد کشیدن..یعنی فهمیدن....

یعنی با تو بودن.....................

در هوایی که تو نیستی..........

نفس نباید کشید.................

باید آنقد به تو فکر کنم که .......

نفس کم آید........................

به تو فکر میکنم مث ..............

آسمان به ستاره...................

مث ستاره به شب.................

همانقد که ستاره با شب آشناست

من با هیچکس جز نام تو آشنا نیستم

دلم لمس نفسهایی را میخواهد.......

که بوی عطر تو را بدهد..............

یاد همان حرفهای آشنا...............

همان کوچه ی دل افتادم..............

یاد حرفهای آشنا.......................

همانجایی که شنیدی.................

رویایی ترین کسی که می خواستم

......تو بودی............................

تو ای رویای ترین آشنای من..........

ای نفس..........فقط تو با دل بمان.

...همین....ترنم باران (191) م,ع....


» نظر

بی قراری

هرگز به گذشته برنگرد

دلتنگی...................

نیازی به فکر کردن ندارد

دل که خسته باشد.....

واژه های دلتنگی.........

درون دفتر دلتنگ هایت...

صف خواهند کشید........

رج خواهند زد...............

سالها نوشتم از عشق...

زندگی..دلتنگی...دوری...

از دوست داشتن..........

و نمی دانستم دلم .......

کسی را می خواهد.......

که بعد از طوفان و باران ...

برگهای تنم را بتکاند........

دلم کسی را می خواهد که

خطهای بی رنگ دلتنگی را...

با نفسش پاک کندو............

خطهای رنگی عشق...........

را پر رنگتر سازد.................

دلم کسی را می خواهد .....

که باران را بفهمد................

کسی که عطرش زیر خیسی ..

رویا نفسم را تازه کند.............

دلم یه آرزو تازه می خواهد.......

میان این همه شلوغی ...........

دستانم را به تو بسپارم............

و تو آن کسی باشی .............

که دیگر نیست.....................!!

هیچ چیز غم انگیز تر.................

از ندیدن تو نیست.....................

این را تمام پنجره ها می دانند.....

دلتنگت می شوم...................!!

دیگر فرقی ندارد ......................

هوای خانه ابری باشد..............!!

یا پشت پنجره آفتاب بتابد.........!!

دیگر شب را هم نمی توانم .........

در آغوش بگیرم......................!!

نمیدانی چقد سخت است........!!

میان رویایی که از با تو بودن میسازم!

آرام آرام در خواب مه آلود من قدم بزن

کنار آن جنگل بارانی بمان..............!!

صبح چشمانم به دنبال ..................

رد پاهایت بیقرار است..................!!

چشمانی که در اوج بیقراری خواهند گفت

هرگز خواب را نخواهند دید................

مگر با دیدار دل............................!!

و چشمانم در آسمان نگاه ...............

تو پرواز خواهند کرد.....تا بگویند...........!!

فقط تو بمان.............همین...............

ترنم باران (212)م,ع......................!!

 


» نظر

خواب

لا لا لا , لا لا لا بخواب نازم........

اونی که بیداره منم خسته........

برای دوست داشتن تو بیدارم.....

وقتی چشام بازه ازدوری غم دارم

وقتی میخوابم یه چیزی کم دارم

بعضی وقتا تو خوابم می خندی

بعضی وقتا تو خوابم نگاتو دارم

خیلی خستم اما بیدارم...........

وقتی هم که میخوابم.............

تو رویای تو بیدارم..................

چشام بسته است...............

اما قدم تو نگاه تو میذارم........

اگه خوابم فقط از دوری تو بیمارم

لا لا لا , لا لا لا بخواب نازم........

اگه خوابم اگه بیدار................

به تو می بالم......................

نمی خوابم به شوق دیدن تو بیدارم

شاید دیوونه ی عشقم................

اما به عشق تو بیدارم..................

ترن باران (126) م,ع....................


» نظر

یلدا

مرا مث باران باور کن

که عاشق تر از گلها

تنم را با عطر.........

خاطراتت آمیزم.......

که چون آن شکوفه

تابان و پیچیده......

به دامان درخت آویزم

هوا بس سرد است.

اما دل از یاد تو سرسبز

مرا این گونه باور کن...

چو پروانه  به گرد .......

شمع می گردم.........

تنم بر آتش اندازم.......

فلک را بشکافم.........

من آتش را خاکستر سازم

که خود سوزنده چو خورشید

به دور خویش می چرخم...

مرا مث باران باور کن.......

چون ابری در آسمان. دل....

همچو باد می رقصم.........

به دام نسیم عشق افتادم

اگرچه در آغوش نسیم.....

تا اوج با تو خواهم رفت.....

میان خاک افتادن نمیخواهم

من آن برگم که بر..........

آغوش تو افتادم............

مرا باران احساس باور کن

چتر احساس را بردار......

منم باران آن احسایس.....

نه افسونگر , نه دیوانه.....

نه ابرم من , نه پیمانه....

خودم افسونم و حیرت....

می نابم , چه مستانه....

با نگاه تو مستم...........

تو شراب ناب یلدا و.......

منم پیمانه ی عشقم....

مرا مث باران باور کن....

چتر احساس را بردار.....

منم باران آن احساس...

به آغوشت بیاویزم.......

در این شبهایی بی پایان

منم دیوانه ی رویت.......

شوم سرگردان کویت..

غم دوری نخواهم خورد

مث باران بپیچم دور گیسویت

آری امشب زمستان میاید..

شدم برف آسمون احساس

دل و شبهات................

میشه آغوش سردم.......

پر شه از آرزوی گرمش....

من آن شعله ی دردم....

در این یلدا با تو گرم گرمم

یعنی هر شب برایم یلداست

چون دوری تو در نگاهم پیداست

شدم آتیش و تو هم..............

باران احساس در این یلدا........

شدم خاکستر عشقت از این باران

خودم رقصیده در کویت...........

خودم یلدایی بی پایان...........

مرا این گونه باور کن...........

هر شب با دلت گویم.........

تو آن یلدا...منم فصل زمستانت

اما با یاد تو سرسبزم.............

مرا مث باران باور کن............

همان گویم در این شبهای بی پایان

تمام لحظه ها یلداست..............

قلم احساس دل بر .................

برگ برگ این یلدا خواهد نوشت..

یلدایت مبارککککککککککککککک

تو در این یلدا تا تمام یلداها ....

با دل بمان.........................

فقط تو بمان.....همین..........

ترنم باران (190) م,ع...........

 

 

 

 


» نظر
<      1   2   3   4