سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سکوت و فریاد

باید جایی باشد

شاید کمی دور

شاید در نزدیکی چشمانت

تا نگاه افتاده ام را

درون نگاه داغ چشمانت بریزم

و تمام افکارم را

گوشه ای در دل بسپارم

باید جایی باشد

شاید کمی دور

تا میان گذر لحظه ها

عطر خاطره ای رو تنت

همره دل شود

و فرق میان 

سکوت و فریاد را بفهمی

شاید هنوز جایی باشد

تا وقتی نفست میگیرد

با طراوت باران نگاهت

نفس را تازه گردانی

ترنم باران........

 


» نظر

قاصدکها

فقط بمان و سکوت کن !

بمان !

همین یک روز را

مین یک لحظه

همین یک آه

بگذار زمان رنگ آرامش بگیرد

بگذار روزهایم آبی شود

بگذار اشک هایم برای لحظه ای ریخته شود

بمان !

بمان که واژه هایم تو را طلب می کنند

بمان که کلماتم تشنه تو هستند

بمان !

فقط بمان..!

کاش از دست قاصدکها کاری برمی آمد

آنوقت تو را آرزو کمی کردم

و تمام قاصدک ها را

به آرزویت

محکم فوت می کردم

حتی اگر نفسم

مث این روزها جان نداشت

فقط برای ماندن تو

تمام نفسم را برای

ماندن تو فدا می کردم

ترنم باران..........


» نظر

بهشت

بی اختیار می بارم

بارشی از اشک.......

به هر کجا قدم گذاری

باران آنجاست

سیاهی آسمان

از شبان بی ستاره و

سایه های ابرها نیست

نه هراسی از 

تاریکی آسمان است

نه دهشتی از

تمام ابرهای بارانی..

به هرکجا قدم باران دل باشد

بهشت آنجاست

همین که تو باشی 

و همره باران بباری

کافی ست....

همین که باران نگاهت

همرنگ آسمان دل باشد

کافی ست...

اختیار و اجبار در کار نیست

باران عاشقانه می بارد

...ترنم باران.....


» نظر

نگاه بارانی

وقتی که میروم

با نگاه بارانی

تو را تعقیب میکنم

وقتی پاهایم

جاده های نگاهت را

می بوسید و دور میشد

قلبم را می فشرد

باورم نمیشد که در اوج تنهایی

در این جاده های بارانی کسی جز تو نبود

نگاهت هم جز باران عشق نگاه نبود

آسمان می غرید و می بارید

و من همچنان می باریدم

و چشماتن مانند باران می بارید

ای حس غریب , بی تو زانوهایم شکست

دستانم جای پایت را لمس کرد

باران وجودم بر جای پای تو بوسه زد

ببار باران

عاشقانه ببار و

قدمهایش را بوسه باران کن

و باور بودنش را برای دل

با قطره های نابت پر طراوت کن

ببار باران

آمدن تو مرا آرام می کند

...ترنم باران..............

 

 


» نظر

یادگاری

حالا میدانم بعد از هر آغازی

لحظه ای خواهد آمد

حتی اگر از پشت پنجره شب

خیال محال مهتاب را در آغوش بگیری

یا کنار تمام گذرگاه ها عطر خاطراتت را بپاشی

یا حتی چتر آروزهایت را بالای سرت باز کنی

حتی اگر زیر باران

آغوشت را برای رقص دیوانگی هایت بگشایی

یا روی زمین خشک  تمام جاده ها

قلبت را به یادگاری بگذاری

لحظه ای خواهد آمد

لحظه ای ناب که بارش وجودت را

همرنگ تنهایی به دوش کشی...!

نگاه بر پنجره دل , چشمالنت را

همره باران عاشقانه بر آغوش کشی..!

با تلخی قضاوت مکن..!

بارش نگاهت خود قضاوتی از دوری ست

بیا و نگاهت را به دل قرض بده...!

حتی قضاوتی تلخ باشد...

بیا و تو فقط با دل بمان.....همین...

....ترنم باران.............

 

 


» نظر
   1   2      >